سلام پسر گل مامان

این روزا به خاطر مشغله کاری و درسی نمی تونم زیاد بهت سر بزنم عزیز من باباجون هم که گرفتار هم درسش هست و هم کارش .خوب بگذریم راستی داری چهار تا دندون دیگه بیرون میاری که با هشتای قبلی میشه دوازده تا ، دیگه این که حسابی شیطون شدی اصلا یه جا بند نمی شی همش بازی بازی می کنی و می خوای که حتماً یکی باهات بازی کنه توی نیمه اول محرم که شبا بیرون می رفتیم پسرم هم پیرهن مشکی می پوشید و دست توی دست بابا همراه با هم به مسجد خاتم و عزاداری می رفتند ولی از اونجایی که خیلی شیطون تشریف داری بابا بیچاره مجبور می شد هنوز نرسیده برگرده توی مسجد یا می خواستی مثلاً نماز بخونی مهر بر میداشتی سجده می رفتی آخه چون قبلاً دیده بودی بابا نماز می خونه شما هم از اونجا یادگرفته بودی یا می خواستی بازی کتی خلاصه حسابی شلوغ بازی در می آوردی بابا بر می گشت این روزا مهد که می ری حسابی بازی و شلوغ کاری در میاری راستی تا یادم نرفته سعی میکنم دفعه دیگه یه چند تا عکس از عکسای محرم را برات بذارم