سلام پسر گلم
اين روزا خيلي كارهاي بامزه مي كني مثلاً ديشب با فاطمه ( دختر عمو ) و همسرش رفته بوديم بازار مرواريد و زماني قرعه كشي بود شما صداي آهنگ كه شنيدي اول سرت و مي چرخندي دنبال آهنگ بعد هم شروع كردي تند و تند دست زدن و ديگه اين كه باباجون رفته بود بيرون واسه فاطمه جون تاكسي بگيره و وقتي باباي دستش رو بلند كرده بود واسه تاكسي شما هم از بابايي ياد گرفته بودي وقتي اومدي خونه بابا مي گفت بنيامين واسه مامان تاكسي بگير دست رو بلند مي كردي و يه چيزي مي گفتي ما كه متوجه نشديم چي گفتي الهي مامان فداي تو بشه چند روز پيش هم براي اولين بار وقتي دست رو گرفتم بلند شدي دست رها كردم چند ثانيه وايساده بودي و بعد متوجه شدي سريع خودت رو پرت كردي طرف مامان اين كار ...
نویسنده :
مامان بنيامين
9:00