عزیز مامان سلام
امروز بعد از یه تأخیر طولانی بلاخره برگشتم اول از همه بگم که داره دندون هشتم پسرم بیرون میاد و دیگه اینکه به تنهایی می تونی دیگه راه بری و این من و بابجون را حسابی خوشحال کرده . هفته پیش من و شما با هم رفتیم خونه ی آغاجون اینا چون به بابایی مرخصی ندادن و مدارس هم داشت باز می شد و مامان نمی تونست دیگه به این زودی مرخصی بگیره مجبور شدیم ما دوتایی با هم بریم و بابا جون رو برای یک هفته تنها بذاریم رفتیم اول رفتیم زاهدشهر خونه ی مادرجون و عمه ها و عموهای پسرم هم برای دیدن ما به خونه ی مادرجون اومده بودن و بعد از یک روز رفتیم خونه ی آغا جون اینا استهبان پیش مادرجون و آغاجون . اونجا خاله جون طاهره با دختر و پسر گلش ( هانیه و علیرضا ) هم بودن ...
نویسنده :
مامان بنيامين
11:42